|
یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, :: 17:57 :: نويسنده : raha kamali
چه خوب گفت شاعر....! خیلی دلم گرفته از خیلی ها....! تو چه میدانی از رفاقت...! ادعا نکن...! بزرگتر از تو بوده اند....! شده اند نارفیق...! تو که نوزاد رفاقتی...! تو که هیچ نمیدانی ار رفاقت...! حرف نزن...! تو که نمیدانی...! چه گذشت در آن شب ها...! ولی گذشت...! و من نگذشتم...! حالا با اینکه از او متنفرم....! ولی خوش حالم...! که تو هم ندارم...! حالا...! نعمتی دارم...! که میداند عشق چیست...؟ نجابت چیست...! رفاقت چیست...! چیزهایی که تو و امثال تو نمیدانند! نمیفهمند...! کسی را دارم که بدانم همه را دارم...! حالا حالا ها باید پیش بروی...! برو...! برو که من خوشحالم..! دم نزن..! از رفاقت...! که ندیدی رفیقی...! که نداری آنچه که من دارم...! نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |