|
یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, :: 17:44 :: نويسنده : raha kamali
دل که میشکند بی صداست...
تو نه میشنوی و نه حتی میبینی... فقط غرورت جلوه میکند در لحظه های بی کسی ام... بی انصاف...اگر غرورت را میشکستی الان شکسته نمیشدم... نابودی ام را به تو مدیونم...زندگی ام که دیگر رنگی ندارد...آرزوی مرگ لحظه به لحظه... همه را به تو مدیونم... وقتی او آمد تو رفتی...میبینی؟ این رابطه بین تو و اوست...از اول هم هیچ نقشی نداشتم.... نه در رفتنت...و نه در ماندنت... سادگی ام فدای دروغ های بی کرانت...بی تو دیگر سادگی هم به کارم نمی آید... ببر...این سادگی را هم با خود ببر... پ.ن:این روز ها سنگ شده ام...و همه ی آدم ها سنگ شکنی بیش نیستند... پ.ن:بودنت را دوست داشتم...اما عاشق نبودنت هستم...چون در بودنت هر روز عذاب میکشیدی و در نبودنت هر روز خوشحال تر میشوی... پ.ن:میبینی؟هنوز تمام قلبم برای توست... پ.ن :سلام... پ.ن:ببخشید نگرانتون کردم...این هفته واقعا نمیتونستم خیلی بیام نت... پ.ن:برد استقلال مبارک....عاشقشم... پ.ن:و در آخر باید بگم این متنایی که از من میخونید برای محمد صادق نمینویسم...خواهشا سوال نکنید...اینا واسه دل خودمه...همین...
نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |